یکی از همین سحرهای بی قراری ... دانه ای در زمینی کاشته شد.... نمی دانم که دانه از آن ِ تو بود یا من ؟ اما زمینش دل من بود ... به دانه ی خفته در دل خیره گشتم و آرام آرام اشک ریختن،آموختم دانه برای شدنش به اشک من نیاز دارد و پرتو نگاه تو
راستی!

از دانه ی من تا آستان تو ، چند کهکشان اشک راه است؟
4 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/03/11 - 16:33
پیوست عکس:
583966_Fke94L1W.jpg
583966_Fke94L1W.jpg · 600x607px, 47KB